کتاب سیاوش در سایه نوشتهی میترا داور، در دو دفتر نوشته شده است:شبهای تهران و شبهای دماوند، شبهای تهران دغدغههای مدرن زنی ست در جهانی مدرن با پدیدههای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دنیای امروز.
در شرایط پاندمی، غربت و مهاجرت، در خانهمان، در محل کار و جامعه و در نقش همسر، دختر، مادر و…
چند مینیمان ساده و تکان دهنده در دفتر اول هست که تلنگری است بر ما امروزی شدههای طاعون زده که نگران برداشت دیگران از خود هستيم و پروفایلمان قرار است ما را بشناساند.
حزن و اندوهی که در پس عشقهای فروخورده و لذتهای ناکام مانده در زندگیمان، ما را در لایههای پنهان داستانهای شبهای تهران رسوا میکند و در نهایت داستان آب انبار که همهی ما، یا آن را تجربه کردهایم یا ناگزیریم در آن آب انبار، چله ای بنشینیم تا تولدی دیگر و جانی دوباره. آب انباری که از تجربهی زنده به گوری، راه به آسمان زندگی دارد.
و اما شبهای دماوند که داستانهایی ست پیرامون شخصیت کودک دوسالهای به نام کارن و همانطور که باغشهر دماوند با مکانهای تاریخی و تپههای باستانی و ویلاهای مدرنش جلوههای سنت و مدرنیته را باهم به دوش میکشد، داستانهای دفتر شبهای دماوند، رئالیسم جادویی است که کارنِ کودک دارد کشف میکند یا برای آدمهای اطرافش میشکافد.
دفتر دوم كه چند داستان به هم پيوسته است، راوي ماي جمعي است -جز داستان طبلها…- پدیدهها و دغدغههای جهان امروز و آدمهای امروزی شده را در بستر تاریخ میگوید، تاریخ یک اسطوره، تاریخ یک خانواده، تاریخ یک کشور تا برداشتهای نمايندگان چند نسل را از اساطير به چالش بكشد و شناخت قهرمان زندگي هر فرد را به زندگي و زمان آن شخص بسپارد.
از ميان پدیدههای تازه مورد توجه قرار گرفته، حضور و نحوه برخورد با ساير جانداران بهخصوص حيوانات است كه در شبهای دماوند بهاندازه حضور آدمها به حيوانات و تفاوت ديد و رفتار چند نسل با آنها پرداخته شده است. دايي، گاليا، مليكا و كارن هركدام واکنشهای متفاوتي نسبت به حيوانات دارند كه ناشي از نگرشي است كه حاصل تربيت نسل خودشان است و در اين ميان وجود كارن بهعنوان يك كودك و اظهار نظرها و گفتگوهايش و مواجههی اطرافيان با او میتواند از منظر روانشناسي تربيت كودك مورد نقد تخصصي قرار گيرد، چرا كه تربيت نسل امروز يك چالش بزرگ پيش روي دو نسل والدين و والدين آنهاست تا چطور كودكان را نسبت به محيط زندهی اطرافشان با صلح و آشتي، بزرگ كرد.
داستان طبلها خبر از چه میدهند؟ به سبك سيال ذهن است و شايد پاسخي باشد بر چراهايي كه در داستانهای ديگر بر ذهن متبادر میشود كه چه شد نسل ميان سال و جوان ما اینگونه شد و چرا تفكر نسل امروز اینگونه است؟ و اين داستان هم سرشار از تلويحات اسطورهای و اعتقادي است كه با آنها رشد یافتهایم و در پس ذهن ما حك شده است و نوستالژیهایی كه همچون قطاري از ميان انبوه درختان سبز جنگل میرود.
و در نهايت پديدار شدن رنگين كماني تا بدانیم کارن نمایندهای از نسل آینده، جهان را چطور و چه رنگی میبیند؟ آیا آنچه برایش بازگو میکنیم و میشناسانیم میبیند یا نه جهان خودش را خلق میکند؟