قصر بود
همهمه ی خادمان ،نوکران ، چاکران و مخلصان
قصر بود
نغمه جادویی نکیسا و باربد
قصربود
قصه های فتح الفتوح ،داستان جهانگشایی های خسروان وشاهان
قصر بود
دلدادگیهای خسرو و شیرین
قصربود
جلال و جبروت پادشاه هان ،کاهنان، وزیران و افسران
قصربود
کنگره های عظیم هول برانگیزش
یورشگری ،خوابِ جنگ و آشوب وفتح دید .
ناگهان حمله آغازشد .همه چیز ویران شد.همه چیز غارت شد.
شادی ،نشاط وقدرت از آن قصرعظیم رخت بربست
قصر سوت کور شد
کنج خلوت شد
ازپس قرنها ،حکیمی از خیل تماشاچیان، گذرش بر ویرانه قصر افتاد
از آن همه جاه وجلال خبری نبود
دریکی کنج قصر ، آهویی آسوده
درکنج دیگر قصر ،روباهی لمیده
شاعرتماشاگر سرود :
آن قصرکه جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد روبه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی گور چگونه بهرام گرفت