سوگواری کنید، آلسیونهای¹ زیبا،
ای پرندگان سپند و دلپسندِ تتیس²،
آلسیونها به سوگ بنشینید؛
میرتو، دوشیزۀ تارانتو³،
در فرجامِ روزگارش
با کشتی به کرانههای کامارین⁴ میرفت،
آنجا که هیمن⁵، به ناز و آواز، با نیلبکها
او را به خانۀ معشوق میبُرد.
حریرِ سپید،
زر و زیوری که روزِ بزم بازوانش را میآراست،
و مُشکی که بر گیسوی زرگونش میریخت،
پای سدرها، زیر صخره پنهان بود.
تنها بر فرازِ کشتی ایستاده بود
و بر اختران باژ میخواند،
ناگهان طوفان که در بادبان میدمید
بر تنش پیچید: پریشان و دور از جاشوان
فریاد برآورد و در موجها فروافتاد.
دوشیزۀ تارانتو در آغوشِ موجها بود
و اندامِ زیبایش در خیزاب فروغلتید.
تتیس، با دیدۀ نمناک،
از چشمِ دیوهای درنده
در شکافِ صخره نهانش داشت؛
به فرمان او، نرئیدهای⁶ پریرو
از فرازِ آشیانهای خیس برخاستند،
او را به کرانه بردند
و به خدای بادها سپردند.
به فریاد، در دوردست، یاران را فراخواندند؛
پریان بیشهزار، چشمهها و کوهساران،
بر سینهها کوفتند و ماتم گرفتند
و بر مزارش به تکرار گفتند: افسوس!
افسوس! تو را به خانۀ معشوق راهی نبود،
حریرِ سپید پیکرت را نپوشاند،
زیوری بر بازوانت نپیچید
و مُشک بر گیسوانت نریخت.
پینوشتها
۱. پرندگان افسانهای که بر دریا آشیان داشتند
۲. مادرِ آخیلوس و ایزدبانوی دریای مدیترانه
۳. شهری در جنوبِ ایتالیا
۴. شهری در سیسیل
۵. ایزدِ زناشویی
۶. دختران نره، ایزدبانوان دریای مدیترانه
دوشیزۀ تارانتو
شعری از آندره شنیه، شاعرِ فرانسوی
ترجمۀ فهیمه جهانآبادی